-
بدون عنوان
5 مرداد 1390 16:08
سلام بچگی اکثر ما رو دوران جنگ تحت تاثیر قرار داده تاثیراتی که هنوز هم ادامه داره. من 8 سالم بود که اسرا برگشتن به ایران و معنی اسارت رو فهمیدم. نقاشی های برادر من همیشه پر بود از ادمکهای خون الود و واسه من هم مثل خیلی از دخترکهای اون زمان تفنگ معنی جنگ داشت نه صرفا یک اسباب بازی پسرونه. 16 سالم بود که کتاب رویای سبز...
-
پاسخ به ...
25 تیر 1390 16:57
-
کوتاه کوتاه
20 تیر 1390 15:55
اولین و اخرین نمره بیست کارشناسی ارشد 1.5 کیلو اضافه وزن مسافرت ریئسی که نمیدونم سرشو به کدوم دیوار بکوبم هورمونهای قاطی پاطی یه خونه درهم و برهم گرمایی که تموم بدنمو میسوزونه و مغزمو
-
اختلاف سن
17 تیر 1390 23:01
سلام دیشب عروسی بودم پسر عمه همسری . یکشنبه شبم عروسی اون یکی پسر عمش بود. نامزدی شون هم 10 روز فاصله داشت.بدو بدو و حاضر شدن واسه عروسی خیلی کار سختیه واسه من. هرچی هم برنامه ریزی میکنم که کارم بموقع تموم بشه و دور و برم شلوغ نشه دم اخر نمیشه که نمیشه. مدلی که واسه موهام میخواستم باید یکی کمک میکرد(ارایشگاهها که این...
-
کار
11 تیر 1390 15:05
سلااااااااااااااااااام خوبم و سعی میکنم بهتر شم. این یک هفته در گیر کار بودم شدید. کار من قرار بود پاره وقت باشه یعنی 3 روز در هفته. این موضوع تو قرار داد هم اومده یعنی کلمه پاره وقت ذکر شده .اما اونقدر حجم کار بالاس که تمام وقت هم واسش کمه .بیمه کامل رد میشه و حقوق هم پایه قانون کاره که بدون توجه به ساعت کاری پرداخت...
-
پایان سفر
4 تیر 1390 17:54
سلام جای همگی خالی . خوش گذشت بسیار بسیار.شهر گربه ها و فلفل کبابی عالی بود. سر فرصت بر میگردم. دلم براتون تنگ شده هوارتا
-
استانبول
30 خرداد 1390 00:57
سلام سفر ما 2 شب پیش شروع شد.نرسیدم خدا حافظی کنم ازتون فعلا خدا نگهدار.
-
همیاری
23 خرداد 1390 23:16
سلام به تجربیات شما برای سفر به استانبول نیازمندیم. دوستون دارم.
-
تولدانه
22 خرداد 1390 15:50
اولین پست عکسدار من کیک تولد همسری که تلفنی شفارش دادم (کافی شاپ هتل): حذف شد. کیک تولد همسری که برادرزاده اش واسش خرید: حذف شد. کیک تولد من که قلابی بود .کیک سفارش همسر رو خانمی هم نام من برده بود واین کیک توی تعطیلات تنها کیک مناسب برای 7 نفر بود که شیرینی فروش داشته : حذف شد. کادوی مامانم واسه من: حذف شد. کادوی...
-
[ بدون عنوان ]
18 خرداد 1390 16:51
قطعا خدای من با خدای همکارم یکی نیست. خدای من مرد را هوسباز خلق نکرد و زن را درچادر. اما برخی خدای من را برای خود تراشیدند و حرف خود از دهان وی گفتند.
-
عدالت
17 خرداد 1390 16:11
یکی از مواقعی که به عادل بودن خدا شک میکنم اینه که توی دمای 37 درجه (شایدهم 39 )من با مقنعه مشکی بگردم و مانتو بلند تا دل مریض همکارم با تی شرت سفید و شلوار نخی وصندل حالی به حالی نشه
-
روز تولد
14 خرداد 1390 11:12
همیشه تولدم روز مهمی بوده واسم ولی فقط تا روز قبلش یعنی تا 12 دیشب . وقتی میشه 14 ام هیچ حسی ندارم.اینروز هیچ معنی نداره واسم . جالب اینجاس که از اول خرداد به همه میگم چهاردهم تولدمه طوری که همه مجبورن یادشون باشه. ولی واسه چی ؟ از وقتی یادم میاد تو تموم این سالها این روز همیشه طوفان شده با رعدو برقهای وحشتناک و...
-
مامان عزیز من
3 خرداد 1390 22:15
نمیدونم پدر بزرگم که خدا رحمتش کنه چی توی صورت دختر دومش دید که تصمیم گرفت اسمشو فرشته بزاره. پدر بزرگ زود پر کشید اونقدر زود که هنوز هم دل فرشته کوچولوش با یاد اخرین دیدار پدر خونه. ولی این اسم کار خودشو کرد. هنوز هم نمیدونم که ادمها به اسمها معنی میدن با بالعکس . ولی هرچی که هست اسم مامان من برازنده اشه. از هر فرشته...
-
هم سفر من
27 اردیبهشت 1390 23:45
سلام نیمه شبتان بخیر. متنی که در ادامه مطلبه یکی از ای میلهای همسریه واسه من . شوهر من عاشق پیشه نی س و خودش میگه که این تراوشات ادبی ذهنش گاه بگاه و برای شرایط خاص هست وگرنه ایشون چه به این حرفها. خوشحال میشم نظرتون رو راجع به موضوع اصلی متن بدونم. پی نوشت: این متن از کتاب نامه های نادر ابراهیمی به همسرش است .اما از...
-
نان و تک نولوژی
23 اردیبهشت 1390 14:04
فک کن طرف با سرچ املا صحیح "نان و تک نولوژی" برسه اینجا چه کامنتی واسه من میذاره ؟ درس روش تحقیق این ترم ( برداشتم که نمره راحت بگیرم پدرمو در اورده) تا اینجا رسیده که مقاله های دوستان رو باید داوری کنیم . شانس من تمام این اقایون همکلاسی رو مبحث نون وابدارو صد البته مقاله ژورنالی نا نو کار میکنند. بابا من...
-
تولدت مبارک
19 اردیبهشت 1390 07:54
اگر تو نبودی کدام واژه مرا تا عروج "ما"می برد؟ اگر تو نبودی سلام را که به لبخند پاسخش می داد ؟ نگاه منتظرم راه بر نگاه که می بست؟ زپشت پنجره چشمان من که را می جست؟ اگر"تو"نبودی کدام واژه به لبهای من گره می خورد؟ سرای خاطره ام راز دار که می بود؟ اگر تو نبودی دلم هوای که می کرد؟ سفر به یاد که آغاز می...
-
دلخوشی امروز
10 اردیبهشت 1390 13:19
میون اینهمه شلوغی بری روی ترازو ببینی که 2 کیلو از وزنت کم شده. دلخوشی های این روزهام همینقدر کوچیکه . مرسی از لطف همگی . دوستون دارم.
-
دلشوره
30 فروردین 1390 21:42
این روزها خیلی سختن خیلی . اینکه ببینی عزیز ترین های زندگی ات مشکل دارن و تو نتونی کاری واسشون بکنی. دلشوره های الکی .ترس از اتفاقهایی که هنوز نیفتادن همه و همه باعث شده صبر و تحمل من کم بشه. خدایا به صبرت حسودی ام میشه . به این همه ناعدالتی چجوری چشم میبندی ؟ پشت این همه شلوغی چی هست که من نمی بینم؟ به انرژی مثبت...
-
جمعه
26 فروردین 1390 20:49
سلام عصر جمعه است و دلگیری خاص خودش. از وقتی همسری جمعه ها نمیره شرکت خیلی عالیه. امروز ساعت 10 بیدار شدم و صبحانه توپ و بعدش یه قورمه سبزی توپتر ( کیانای خود شیفته ). مجدد لالا . این مابین به کارهایی درسی هم رسیدم. الان هم منتظرم دختر خاله خواب رفته بیاد عید دیدنی . کلا از بچگی اش اسلو موشن بوده و هنوز هم هست . واسه...
-
سال نو مبارک
1 فروردین 1390 13:11
سال نو سال 1390 بر تمامی پارسی گویان مبارک باد
-
7 روز تا عید
22 اسفند 1389 23:27
یک هفته دیگه سال نو میشه.میشه سال 90 فکر کن همون سال نودی که دوران دانشجویی با ناهید خاله بهش فکر میکردیم الان داره میرسه ناهید 30 ساله میشه و من 29 ساله تصورش هم تنمو میلرزونه . جمعه به کمک همسر عزیز تر از جانمان خونه تکونی کردیم. یه هفته ای خونه فرش نداشت و همین باعث شد که عزیز تز از جانمان حسابی کمکم کنه . این...
-
Happy Women's Day
17 اسفند 1389 21:16
فعلا روز جهانی تون مبارک خانمها . روز زن ایران باستان هم نزدیکه
-
12 روز تا عید
17 اسفند 1389 17:09
سلام چه طورین ؟ چه میکنین با خونه تکونی ؟ خونه ما که تکونده نشده هیچ مثل یه لباس مچاله شده اس . فرشها رو بالاخره اومدن بردن شستن و اوردن. ولی هنوز هال تمیز نشده که پهنشون کنم. یکی از اتاقها هم تمیز شدکامل ولی چون همه جا بهم ریخته اس اونجا هم دوباره شلوغ شده. کلی خرید دارم . موهامو باید رنگ کنم و خونه رو هم باید تمیز...
-
تنهایی
8 اسفند 1389 12:45
اگه شوهر شما بخواد بره مسافرت و دقیقه نود یاداااااااوری کنید که حلقه تو بردار و بعد از رسیدنش زنگ بزنه که :من حلقه مو تو فرودگاه جا گذاشتم چه حسی بهتون دست میده؟ چون حلقه کمی براش بزرگه و کارش فنیه کمتر دستش میکنه و بیشتر واسه مهمونی و... برش میداره. من بیچاره سریع زنگ زدم فرودگاه ولی گفتن همچین چیزی پیدا نشده....
-
در هم و بر هم
2 اسفند 1389 21:51
سلام چطورید ؟ دماغتون چاقه ؟ دماغ من که الان گرفته . این سومین سرما خوردگی امسال زمستونه. اخه من تابستونم حد اقل یه بار سرما میخورم. یعنی اگه یه ویروس از تو کوچه هم رد بشه من باید سرما بخورم چه برسه به اینکه خواهری و مامانم سرما خورده باشن. الان از دکتر میام چون هر چی خود درمانی کردم بدتر شدم. طفلی همسری چن روز در...
-
40 تیکه
13 بهمن 1389 19:42
سلام خوبید؟ سلامتید؟ اوضاع و احوال من هم خوبه . البته اگر افسردگی بعد خرید ترازو و دیدن وزن رو کنار بزاریم . من تودوران نوجوونی تپل بودم ولی زمان دانشجویی یه کاهش وزن 10 کیلویی خود بخودی باعث شد که من به زیر وزن ایده ال برسم . دوندگیهای دانشگاه و بلافاصله بعدش کار سخت دوازده ساعته هرچی رو که میخوردم میسوزوند و من 5...
-
اخذ گواهینامه
2 بهمن 1389 21:21
سلام این کلاسهای تو شهری واسه من انرژی نزاشتن. باور کنید حاضرم 100 تومنی رو که تا حالا هزینه کردم بیخیال بشم و به همون تاکسی اتوبوس قناعت کنم. بعد یک کوچولو تحقیق راجع به مربی با خواهرم تصمیم گرفتیم با یک اقا که تعریفشو میکردن دوره رو بگذرونیم. بعد 3 جلسه اقا منو برده توی اموزشگاه پیاده کرده رفته تو دفتر میگه من...
-
من و وابستگی به دنیای مجازی
20 دی 1389 22:17
دخملی نویسنده وبلاگ خاطرات زندگی ما این روزها عزادار پدرشه. من این وبلاگ رو دنبال میکنم ولی یه خواننده نیمه خاموشم واسش. با اینکه ندیدمش ولی عجیب بفکرشم این چند روز. نتونستم چیزی نگم . عزیزم خدا انشالله صبر این غم رو به تو و مادر و خواهرت بده . تسلیت منم پذیرا باش . المیرای عزیز برای تو و خانواده ات هم ارزوی صبر دارم.
-
خدایا شکرت
20 دی 1389 12:24
از صبح مشهد برف میباره و من به یاد بچگیهام کلی پیاده روی کردم و وقتی از سر کار برگشتم خونه هوای مطبوع برفی لطافتی به صورتم داده بود که هنوز هم حسش میکنم . مرسی خدا جونم
-
بد بیاری ها
17 دی 1389 22:58
سلام خیلی وقته ننوشتم ها . دعوام نکنید اخه کلی بلا سرم اومده . اول اینکه سرما خوردم اونم چه سرمایی. با همسری رفتیم یه شلوار بخریم واسه من. خانم فروشنده سرما خورده بود و یک عطسه زد روی شلواره . شلوار رو پوشیدم و خوشم نیومد. اومدیم بیرون همسری گفت این مغازه پر ویروس بود اخه همه فروشنده هاش سرما خورده بودن. رسیدیم خونه...