ماه نو

من و زندگی

ماه نو

من و زندگی

تنهایی

اگه شوهر شما بخواد بره مسافرت و دقیقه نود یاداااااااوری کنید که حلقه تو بردار و بعد از رسیدنش زنگ بزنه که :من حلقه مو تو فرودگاه جا گذاشتم  چه حسی بهتون دست میده؟ 

چون حلقه کمی براش بزرگه و کارش فنیه  کمتر دستش میکنه و بیشتر واسه مهمونی و... برش میداره. من بیچاره سریع زنگ زدم فرودگاه ولی گفتن همچین چیزی پیدا نشده. دوستش(همکارش) بعد 10 دقیقه زنگ زد که اره فرودگاه دست اقای فلانیه سریع برو. منم از شرکت جیم زدم و رفتم اونجا ولی چون  هواپیمایی قطر تا فرداعصر پرواز نداره باید دوباره برم اونجا . 

 واسه ایشون :اگه اینجا رو خوندی این چند روزه بدون اشی واست بار گذاشتم خوردنیییییییییی.

نمایشگاه صنایع غذایی توی دبی برگزار میشه ولی رییس چون میدونه من میترسم از پروازهای د اخ لی و پروازهای مستقیم هم تاریخش مناسب نبود بلیط واسه مشهد - دوحه و دوحه - دبی گرفت هم رفت و هم برگشت. کلا اقای رییس ( رییس جفتمونه) منو خیلی دوست داره و احترام میزاره  و همه جا توی سفرها حواسش به همسری هست .

خلاصه که من الان تنهام و باید شبها برم خونه مامان اینها. اگه به خودم بود میموندم خونه و یک یدو شب بیشتر نمیرفتم اونجا ولی از ترس بابا باید برم . تازه دیشب اصرار دارن ساعت 2 من برم اونجا که قبول نکردم. از وقتی ازدواج کردم شبها اونجا خوابیدن  و دوست ندارم. دوست دارم خونه خودم رو تخت مون باشم. کلا من ادم مستقلی ام. مامان و بابا هم اینو خوب میدونن. من واسه هیچ کاری وابستشون نبودم و تا جاییکه میتونستم گلیممو خودم از اب میکشیدم بیرون. یکی از گلایه های همسری هم از من همینه من زن وابسته ای نیستم  . خیلی سعی میکنم که خودم مستقل عمل نکنم ولی این شخصیته منهو نمیتونم نفی اش کنم. خودم که فکر میکنم این خاصیت بچه ارشد بودن یه خونواده بزرگه( ما 6 تا خواهر برادریم ) . 

الان خونه ام تا یه دستی به خونه بکشم و برم خونه مامان . از کارهای خونه واسه عید روز جمعه فقط ردیف بالای کمد دیواری تمیز شده و بقیش مونده. خریدها هم میمونه بعد برگشت همسر گرام و بررسی خریدهاش. البته امروز اگه بشه با مامان میرم پارچه میگیرم واسه کت و شلوار. 

ا

من بعد سقطی که داشتم پ ر یو د نا مرتبی داشتم که با قطع داروهای دکتر اونم قطع شده و الان 32 روزه که خبری نیست . با اینکه تموم موارد ایمنی رعایت شده بازم میترسم . تا الان که 3 تا بی بی چ ک منفی شده . میترسم برم واسه ازمایش . با داروهایی که من خوردم و بی حسی های دندونپزشکی واقها نگرانم که چی میشه. 

من خودم هنوزم بچه نمیخوام . هنوز دلم سکوت و خلوت خونمو دوست داره . هنوز دلم دوتایی هامونو با هیچی عوض نمیکنه. از یه طرف مسئله سنم هست 28 داره تموم میشه . ولی میدونم که شوهرم کم کم علاقه مند شده . هر چند میدونم که تا من نخوام هیچ اجباری از طرف اون نیس.


توکل بر خدا 


نظرات 4 + ارسال نظر
آلما 8 اسفند 1389 ساعت 02:59 ب.ظ http://WWW.ALMAA.BLOGSKY.COM

خوب میشه حالا که سختشه یادش بمونه و براش گشاده دستش نکنه فقط مهمونیها و اینا دستش کنه
که این مشکلا هم پیش نیاد و خدای نکرده گم نشه

انتظار داره من برم واسش تنگ کنم حالا با کدوم انگشت خدا داند؟

مژگان 8 اسفند 1389 ساعت 10:41 ب.ظ http://ninijon.persianblog.ir

جای شوشو خالی نباشه .خب اگه اینو بگی من چی بگم برای اون سن وامونده که داره میره بالا ولی من اصلا بهش فکر نمی کنم از بس این ازادی رو دوس دارم

دارم میمیرم از دلشوره . ظهر جواب ازمایشو میدن

امیلی 11 اسفند 1389 ساعت 10:45 ق.ظ

خوش به حالت! من هنوز هیچکار برای عید نکردم!
شوهر من که کلا حلقه رو بی خیال شده!!! از اون مرداییه که خوشش نمیاد حلقه دستش کنه!

مردای کمی رو میشناسم که حس زنانه داشته باشن در این مورد . خوشبحال من من هنوز کاری نکردم.

امیلی 17 اسفند 1389 ساعت 10:54 ق.ظ

امیدوارم هرچی خیر و صلاحه پیش بیاد عزیزم. الان ادامه مطلبت رو دیدم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد