ماه نو

من و زندگی

ماه نو

من و زندگی

غروب برفی پنج شنبه

برف زیادی اومده  مشهد. امروز به بهانه سرد بودن هوا و نیومدن سرویس نرفتم شرکت.

اب چای ساز جوشه تا همسری بیاد و چایی دم بندازم که تا لباس عوض کنه و با کیکی که قولشو بهش دادم نوش جان کنه. این یه سال گذشته کمتر پیش اومده از این کارا  واسش بکنم طفلی .

 خواجه امیریاین  رو میخونه. لینکش رو از وب یکی از بچه های یونی برداشتم. خیلی غمگینه اما قشنگه. 

دلم واسه داداش وسطی خیلی تنگه. واسه خواهر وسطی هم که امروز رفت ساری و تا رسید عمر بابا نصف شد.

این مقاله هم که تموم نمیشه. شرط گذاشتم تا 6 تموم بشه . 

برم تا 6 نشده.

دوستون دارم.