ماه نو

من و زندگی

ماه نو

من و زندگی

من خوبم

سلام

این روزها واسه من فقط میگذره. هیچ کاری نمیتونم بکنم  تا اخر هفته. 

چهار شنبه واسه سونو گرافی رفتم دکتر. بهم گفت که تاریخ بارداری با سن جنین جور نیست و هنوز قلبش تشکیل نشده . بعد ازمایشاتم رودید و گفت کم کاری تیروئید دارم و باید سریع برم پیش یک متخصص غدد. هفته بعد هم سونو رو  تکرار کنم و نتیجه رو بهش اطلاع بدم . سریع رفتم پیش متخصص غددی  که معرفی کرده بود .وقت نداشت منم با کلی التماس اخر وقت قبول کرد و  فقط نتیجه ازمایش رو دید و دارو نوشت. بدون هیچ سوال و جوابی. شب جستجویی که واسه اثر کم کاری روی جنین داشتم  منو حسابی ترسوند. پنج شنبه صبح  دکتر زنان دیگه ای پیدا کردم و رفتم پیشش. از مقدار نتیجه ازمایش و اینکه من  هیچ علامتی از کم کاری ندارم تعجب کرد و دستور تکرار ازمایشو تو یک ازمایشگاه خیلی معتبر داد. دیروز نتیجه رو گرفتم و طبق این برگهای که الان دستمه من هیچ مشکلی ندارم .از یک متخصص دیگه وقت گرفتم و قراره فردا شب برم اونجا شاید این یکی کمی وجدان داشته باشه و به حرفهای من گوش کنه. 

واسم دعا کنید که اخر این ماجرا خیر باشه  واسمون. من یکی بریدم و نمیدونم باید چه حسی داشته باشم .

دوستون دارم.

دلهره

سلام 

اینجا "http://ninimoon.blogsky.com/" بروز شد. 

سلام خیلی وقته ننوشتم. دلیل خاصی نداره جز حال بد این روزها .واسم دعا کنید.


دوستون دارم .مطمئن باشید.

یاد ایام

86/6/8

 سه سال پیش همچین روزی که پنچ شنبه بود و روز بعد از نیمه شعبان من و تو رسیدیم به اونچه که دوسال و نیم واسش  سختی کشیدیم. چه حرفها شنیدیم, چه دوندگی هایی کردیم تا رسیدیم بهش. همه سعی مونوکردیم بشه نیمه شعبان ولی جای خالی پیدا نکردیم فقط این روز توی اون باغ قشنگی که گلهای اردیبهشتیش دلمونو برد خالی بود. و بعد دیدیم که تاریخ همخونه شدنمون اگر چه روز تولد من نشد ولی از اون روزهای خاص بود. صبحش اومدی خونه مامان دنبالم یادته تموم راهو تا ارایشگاه چقدر خندیدیم و فکر کردیم دیگه لازم نیست این همه راهو بیای دنبالم . 

وقتی در ارایشگاه باز شد و چشمات خندون تر از همیشه به استقبالم اومد. یواشکی بهم گفتی خیلی ناز شدی و من شاد ترین خنده عمرمو کردم .

توی راه باغ گفتی دیگه تموم شد , مال خودم شدی واسه همیشه چه اجباریه الان بریم باغ اونم اینهمه راه خوب صاف بریم خونه دیگه و من میخواستم سرمو ببرم بیرون و بگم مردم منو دزدین . 

یادته عزیز دلم همه میگفتن عروسی شاد تراز من ندیدن  و خوش بحالت با این عروست. اخر شب و عروس کشونی که ماشین عروسش بوق نداشت و فردا صبح خود بخود دوباره درست شد.

اونشب زیر گذر حرم یادته عهد بستیم که فقط من باشم و تو . عهدی که تا امروز پا برجاست و هرجا و هر وقت تو اولین فکر منی و منم اولین حرف تو.

ساعت 4 صبح رسیدم خونه. خونه ای که خونه عشق من و تو بود .

هر سال توی این روز پر میشم از یادته ؟

عشقی که توی دلمه و هر روز بیشتر میشه, این روزها سر ریز میکنه و من و تو رو غرق خودش میکنه.

دوست دارم عزیزم .




کارشناسی ارشد

سلام

نتایج ارشد هم اعلام شد. با خوندن  وبلاگ

 همیشه... رامونا  و  ضعیفه‌ای که فمنیست شد

 یاد پارسال روزهای قبولی خودم افتادم.  5 شنبه قرار بود نتایج عصر اعلام بشه منم صبح از شدت استرس راه افتادم سمت حرم .خیلی شلوغ بود .همون روزها میدون شهدا بسته شده بود و ترافیک شدیدی اطراف حرم بوجود اومده بود .ترجیح دادم با اتوبوس برم . اتوبوس جلوی در باغ نادری بود که همسری زنگ زد:

همسری: نتایج روی سایته شمارتو بده تا نتیجه رو ببینم. 

من :همراهم نیست .

همسری: اذیت نکن. میخوای اول خودت ببینی؟

من : نه بخدا فکر میکردم عصر میاد با خودم نیاوردم.

رفتم حرم . از شدت نگرانی فقط نماز حاجت مخصوص خودمو خوندم و اومدم بیرون . با توجه به بسته شدن میدون مسیر اتوبوسها عوض شده بود و منم اشتباهی سوار شدم . تا رسیدن به خونه مردم و زنده شدم . تا رسیدم کانکت شدم و رفتم صفحه اول ولی چون اینترنت اکسپلوره خراب بود با فریگت وارد شدم که  به صفحه دوم نمیرفت. کلی گشتمو یک برنامه جدید دانلود کردم . 

اره قبول شده بودم . مشهد . باورم نمیشد که روزانه قبول شدم. من فقط مشهد میخواستم ولی رتبه ام در حد روزانه نبود. اما شده بود . زنگ زدم به همسری با جیغ و گریه بهش گفتم. از خوشحالی همون لحظه راه افتاد سمت خونه. بعدی مامانم . بعدی دوست خوبم شادی و دایی هام بعدش . از ذوق مامانم و خونواده همسری رو واسه افطار دعوت کردم. 

میدونم گذشته ازش ولی اینجا ثبتش کردم چون بزرگترین تلاش من توی زندگی بود که بابتش خیلی تاوان داده بودم .

به تموم اونهایی که تلاش میکنند و نتیجه میگیرن خسته نباشید می گم و مبارکتون باشه.

دوستون دارم