ماه نو

من و زندگی

ماه نو

من و زندگی

مادرانه

کاش ظرفی بود بی اندازه تا عشقم را به تو در ان میریختم و پیشکشت میکردم مادرم.

کاش عقلی بود تا درک کنم که اسمان بزرگ دلت با کدامین حرفم تیره میشود .

کاش دختر خوبی باشم برایت.

روزت مبارک مامانم.


anniversary



4سال پیش همچین روزی به تاریخ 86/6/8  تویه باغ حاشیه جاده شاندیز مشغول عکس گرفتن بودیم. یه آقایی که دو سال قبلش دل و دین منو با خودش برده بود توی لباس دامادی اونقدر خوشحال بود که برق چشماش هنوز یادمه. شوقی داشتم واسه رفتن به خونه عشق این آقا.

وارد پنجمین سال شدیم . خیلی زود گذشت و بیشتر از اون شیرین بود این 4سال همخونه بودن.مثل یه خواب اروم گذشت به لطف محبت بی پایان مردی که همنفس تموم لحظه های منه.

به امید 50 امین سالروز .



مامان عزیز من

نمیدونم پدر بزرگم که خدا رحمتش کنه چی توی صورت دختر دومش دید که تصمیم گرفت اسمشو فرشته بزاره. پدر بزرگ زود پر کشید اونقدر زود که هنوز هم دل فرشته کوچولوش با یاد اخرین دیدار پدر خونه. ولی این اسم کار خودشو کرد. هنوز هم نمیدونم که ادمها به اسمها معنی میدن با بالعکس . ولی هرچی که هست اسم مامان من برازنده اشه. از هر فرشته ای مهربونتره. از هر ملکی دل پاک تره. مادری رو مثل مامان خودم ندیدم این همه صبر این همه عشق این همه بزرگی از هر دلی بر نمیاد.بانویی که همسرش هم  تمام داشته هاش رو از اون میدونه هر چند مثل خیلی از مردهای این سرزمین عشق و علاقهاش رو نمیتونه بیان کنه. 

مامانم الگوی من توی هر کاری هست . ما 3 تا خواهر اخلاقهای خاصی داریم. اغلب دوستهامون علاقه داشتن مامانو ببینن و همیشه میگن این اخلاقهای خاصمون نتیجه تربیت خاص هست. هر چند یک خانم معمولی محسوب میشه از دیدگاه خیلی ها . نه مقام شغلی نه مقام تحصیلی عالی ولی من از درک و بینش اون در خیلی از موقیعتها  شگفت زده شدم. 

مامان من بزرگ ترین نعمت و رحمتی است که خدا به من داده.جالبه که این دیدگاهها بعد ازدواج واسه من بوجود اومد. انگار ازدواج دریچه جدیدی بود به دنیا. گاهی فکر میکنم اگه مادر بشم اون موقع مامان رو چه جوری می بینم.

فرشته عزیزم روزت مبارک .

از طرف همون دختر کوچولویی که بزرگترین ارزوش  خرید هدیه روز مادر بود بدون این که تو متوجه باشی.

خدایا ازت میخوام سایه مامان و بابا رو از سر من کم نکنی و قدرت سپاسگزاری شون رو به من بدی . 

و یادی بکنم از مادر دومم که نبودش رو خیلی حس میکنم. مادری که حضور فیزیکی تو زندگی من نداشته اما ثمره زندگیش ارامش بخش این روزهای منه. مادری که 16 سال پیش رفت بدون اینکه من بشناسمش. روحت شاد مادرم.


هم سفر من

سلام

نیمه شبتان بخیر. 

 متنی که در ادامه مطلبه یکی از ای میلهای همسریه واسه من . شوهر من عاشق پیشه نی س و خودش میگه که این تراوشات ادبی ذهنش گاه بگاه و برای شرایط خاص هست وگرنه ایشون چه به این حرفها.

خوشحال میشم نظرتون رو راجع به موضوع اصلی متن بدونم.

پی نوشت: این متن از کتاب نامه های نادر ابراهیمی به همسرش است .اما از خطوط قبل اینطور برداشت میشه که نوشته همسر منه. اشتباه از منه و امیدوارم ببخشید . همسر گرامی لطف کردن و منو از این اشتباه بیرون اوردن. مرسی عزیزم.


ادامه مطلب ...