ماه نو

من و زندگی

ماه نو

من و زندگی

شغل جدید

سلام

از وقتی یادم میاد بیکاری واسم معنایی نداشته . همیشه سرم بکاری گرم بود که این کار میتونست مدرسه , خونه داری ,مطالعه یا هر چیزدیگه ای باشه.

دانشگاه برای من اوج در گیری بود. فکر اینکه دارم دانشگاه  ازاد درس میخونم انگیزهای بود که بتعث شد با معدل خوب فارغ التحصیل بشم (الان فکر میکنم که چقد بچه بودم که نوع مدرک واسم مهم بود). ترم اخری که تصمیم داشتم واسه ارشد بخونم به لطف بی برنامگی استاد پروژه نازنیم صرف پروزه و کار اموزی شد .اخرین روزهای کار اموزی توی کارخونه به شرکتی که اگهی شو یکی از همکارها بهم داد زنگ زدم و فرداش در اوج ناباوری استخدام شدم در حالیکه هنوز امتحانهای ترم اخر مونده بود. دوره کاراموزی شرکت با اخرین امتحانات دانشجویی یکی شد. و بلا فاصله شدم یک شاغل با ساعت کاری های 12 ساعته و گاهی هم بیشتر. ازدواج در محیط کارو دوران عقد ی که خستگیهام نذاشت لذتی رو که باید بچشم از این دوران قند وعسل بعلاوه نارضایتی از شرایط مالی کارم باعث شد که قبل از ازدواج و همخونه شدنمون اعلام کنم که من دیگه نیستم ودقیقا از اول شهریور 86 رسما خانه دار شدم. تصمیمم واسه ادامه تحصیل باعث شد که کلا از فکر کار بیرون بیام . در این مدت کارهایی هم بهم پیشنهاد شد که شرایط کاری سخت و ساعات کاری بالا باعث شد بدون لحظه ای فکر ردشون کنم. اخه رشته تحصیلی من طوری که ساعات کاریش اصلا منظم نیست.

اما از هفدهم همین ماه کاری بهم پیشنهاد شده که هم محیط کاریش و هم ساعتش بسیار باب دل منه  و هم اکنون منم یک خانم کارمندم.

امیدوارم این کار باعث بشه که زندگی بی نظم این چند وقت من سروسامونی بگیره .

خلاصه که اگر کم پیداییم دلیلش کار جدید میباشد. امروزهم که بخاطر همجواری با امام رضای عزیزم تعطیلم و فرصتی پیدا شد که سری به اینجا بزنم.


عیدتون مبارک


دوستتون دارم.

نظرات 5 + ارسال نظر
المیرا 28 مهر 1389 ساعت 09:35 ق.ظ http://limonaz.blogfa.com

خوب خدا رو شکر کاری که دوست داری پیدا شد.خوش شانسی که تو این دوران کاره خوبی پیدا کردی

مرسی.اره سه سال تموم منتظر این شغل بودم.

حدیث 28 مهر 1389 ساعت 11:01 ب.ظ http://amadekhori.blogfa.com/

سلاااااااااااااام
پس حسابی مشغولی؟خدا رو شکرررررررررر
نی نی چطوره؟

سلام عزیزم .
واسه نی نی هم یه پست مفصل دارم ولی به وقتش

امیلی 4 آبان 1389 ساعت 02:35 ب.ظ

عیدت با تاخیر مبارک دوست گلم.
چه خوبه که شاغل شدی...
منم خانه دارم ولی همیشه برای شاغل شدن تنبل بودم. دلم می خواست اگر هم شغلی داشته باشم خیلی ساده و آسون باشه!:دی
البته توی خونه هم هیچوقت بیکار نیستم!
یا می نویسم یا می خونم یا نقاشی می کشم. خدا رو چه دیدی..شاید یه روزی در آینده همین کارایی که به نظرم وقت تلف کردن میاد به دردم بخوره!

امیلی 9 آبان 1389 ساعت 10:55 ق.ظ http://1writer.mihanblog.com

سلام عزیزم.
من یه کامنت طولانی گذاشته بودم برات ولی انگار ثبت نشده...می خواستم شغل جدیدت رو تبریک بگم.

آلما 9 آبان 1389 ساعت 02:17 ب.ظ http://WWW.ALMAA.BLOGSKY.COM

به به خانم کارمند
کار نو مبارک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد