اگر تو نبودی کدام واژه مرا تا عروج "ما"می برد؟
اگر تو نبودی سلام را که به لبخند پاسخش می داد ؟
نگاه منتظرم راه بر نگاه که می بست؟
زپشت پنجره چشمان من که را می جست؟
اگر"تو"نبودی کدام واژه به لبهای من گره می خورد؟
سرای خاطره ام راز دار که می بود؟
اگر تو نبودی دلم هوای که می کرد؟
سفر به یاد که آغاز می توانستم؟
اگر تو نبودی فضای خاطره ام عطر یاد که را داشت؟
کدام واژه به جای "تو"ورد لب می شد؟
اگر تو نبودی دل غمدیده را چه کس می برد؟
کدام خنده مرا جان تازه ای می داد؟
کدام شرم نجیبانه آتشم می زد؟
کدام بغض غریبانه گریه سر می داد؟
اگر تو نبودی به شوق که آغاز می توانستم؟
به کوی که پرواز می توانستم؟
تو را به جان سپیده تو را به سوسن و شبنم
تو را به ساقه گندم تو را به سوره مریم
تو را به نازکی خواب یک بنفشه زیبا
تو را به بارش باران تو را به آبی دریا
تو را به پاکی کوثر تو را به عمر شبنم بی تاب
تو را به رویش نیلوفرانه در مهتاب
تو را به جان شقایق تو را به لاله تب دار
تو را به گرمی آتش تو را به لحظه دیدار
تو را به هق هق آرام و بی صدا سوگند
بمان
بمان که گر تو بمانی بهار خواهد ماند
بمان که گر تو بمانی هزار خواهد خواند
بمان بهانه بودن ,بمان دلیل سرودن
بمان امید شکفتن
که گر تو بمانی
دوباره خواهم ماند ,دوباره خواهم خواند
برای باور فردا شبانه خواهم راند
بمان که من به شوق بودن با تو
به افتاب روشن فردا سلام خواهم داد
بمان که گر تو بمانی
امید خواهد ماند
دوست اردیبهشتی من
همراه و همنفس تمام لحظه هایم
تولدت مبارک
میون اینهمه شلوغی بری روی ترازو ببینی که 2 کیلو از وزنت کم شده.
دلخوشی های این روزهام همینقدر کوچیکه .
مرسی از لطف همگی .
دوستون دارم.
این روزها خیلی سختن خیلی . اینکه ببینی عزیز ترین های زندگی ات مشکل دارن و تو نتونی کاری واسشون بکنی. دلشوره های الکی .ترس از اتفاقهایی که هنوز نیفتادن همه و همه باعث شده صبر و تحمل من کم بشه.
خدایا به صبرت حسودی ام میشه . به این همه ناعدالتی چجوری چشم میبندی ؟ پشت این همه شلوغی چی هست که من نمی بینم؟
به انرژی مثبت همتون احتیاج دارم. نه واسه خودم واسه خیلی از اطرافیانم که این روزها چشم بستن روی هرچی مهر و محبته . دلم خیلی گرفته این روزها خیلییییییییی. اینجا تنها جایی هست که نقاب خستگی ناپذیری رو میتونم کنار بزنم. نقاب صبور بودن رو نقاب پشتیبانی از تمام اونهایی که نفست به نفسشون بنده .
سلام
عصر جمعه است و دلگیری خاص خودش.
از وقتی همسری جمعه ها نمیره شرکت خیلی عالیه. امروز ساعت 10 بیدار شدم و صبحانه توپ و بعدش یه قورمه سبزی توپتر ( کیانای خود شیفته). مجدد لالا . این مابین به کارهایی درسی هم رسیدم. الان هم منتظرم دختر خاله خواب رفته بیاد عید دیدنی . کلا از بچگی اش اسلو موشن بوده و هنوز هم هست . واسه هیچی خودشو اذیت نمیکنه (مژگان جون همونی که واست گفتم).
پاشم برم به کارم برسم.
این رو نوشتم که بدونید هستم.
دوستون دارم .