یک هفته دیگه سال نو میشه.میشه سال 90 فکر کن همون سال نودی که دوران دانشجویی با ناهید خاله بهش فکر میکردیم الان داره میرسه ناهید 30 ساله میشه و من 29 ساله تصورش هم تنمو میلرزونه .
جمعه به کمک همسر عزیز تر از جانمان خونه تکونی کردیم. یه هفته ای خونه فرش نداشت و همین باعث شد که عزیز تز از جانمان حسابی کمکم کنه . این اولین مرتبه ای هست که ما 2 تا عید توی یک خونه ایم . سال اول خونه تکونی سبکی داشتم و سال بعد و پارسال توی اذر و بهمن جابجا شدیم که باعث میشد کارهای خونه خیلی کمتر باشه .من یه خونه تکونی هم اخر شهریور دارم که امسال شرایطم اجازه نداد و باعث شد که همه کارها سنگین تر از سالهای پیش بشه.
الان فقط اشپزخونه و سرویسها مونده . از خریدها هم 2 تا مانتو خریده شد . و بقیه هم به امید خدا تا روز اخر تموم میشه. هنوز واسه رنگ مو هم فکری نکردم . با اینکه از خیلی وقت پیش برنامه ریزی کردم باز همسرم شلوغه. مامان اینها هم خونه عوض کردن و امروزم کامل مال مامان بوده و فردا هم همینطور.
دعا کنید که کارهای من تموم بشه زودتر.
دوستون دارم.
سلام
چه طورین ؟ چه میکنین با خونه تکونی ؟ خونه ما که تکونده نشده هیچ مثل یه لباس مچاله شده اس . فرشها رو بالاخره اومدن بردن شستن و اوردن. ولی هنوز هال تمیز نشده که پهنشون کنم. یکی از اتاقها هم تمیز شدکامل ولی چون همه جا بهم ریخته اس اونجا هم دوباره شلوغ شده. کلی خرید دارم . موهامو باید رنگ کنم و خونه رو هم باید تمیز کنم و فقط 12 روز تا عید مونده. هیچ ایده ای هم واسه خرید لباس و سفره هفت سین ندارم . یه ست سفال خوشگل توی پروما دیدم که 70 تومن فقط ظرفهاش در میاد که بنظر من خیلی گرونه واسه منی که هر سال عوض میکنم رنگ سفره رو. امروز رفتم سفال دیدم . شاید خودم بگیرم و رنگ کنم البته اگه بتونم رنگی انتخاب کنم. سفره پارسال طلایی بود امسال دلم سفره قرمز یا صورتی میخواد ولی نمیدونم ظرفهاشو چه کار کنم اگه نظری دارید بگید حتما .
همسری هم اومد با کلی سوغاتی که همشون لباس تو خونه ای اند. سفر پیش به المان 4 5 تا تیکه بیشتر نگرفت برام که همشون لباس بیرون بودن و شیک ولی این سری صاحب کلی بلوز و دامن و لباس خواب شدم. بابت حلقه هم خدا بهش رحم کرد که پیدا شد وگرنه ؟
ادامه مطلب پست پیش هم منتفیه. بعد امتحان 5 تا ب ی ب ی چک و یک ازمایش خون توی مطب دکتر مشخص شد که منفیه. اگه من خوشحال باشم یعنی بنده نا شکری ام؟ واسه منی که همه زندگی ام روی نظم بوده این اتفاق و مشابه اول شهریورش باعث میشن که گیج بشم تا حدی که رشته همه چی از دستم در رفت و حداقل یک ترم بهم اضافه شد.
فعلا برم یه خورده از وسایلو جمع کنم که الان همسر عزیز تر از جان از راه میرسه.
دوستون دارم.
اگه شوهر شما بخواد بره مسافرت و دقیقه نود یاداااااااوری کنید که حلقه تو بردار و بعد از رسیدنش زنگ بزنه که :من حلقه مو تو فرودگاه جا گذاشتم چه حسی بهتون دست میده؟
چون حلقه کمی براش بزرگه و کارش فنیه کمتر دستش میکنه و بیشتر واسه مهمونی و... برش میداره. من بیچاره سریع زنگ زدم فرودگاه ولی گفتن همچین چیزی پیدا نشده. دوستش(همکارش) بعد 10 دقیقه زنگ زد که اره فرودگاه دست اقای فلانیه سریع برو. منم از شرکت جیم زدم و رفتم اونجا ولی چون هواپیمایی قطر تا فرداعصر پرواز نداره باید دوباره برم اونجا .
واسه ایشون :اگه اینجا رو خوندی این چند روزه بدون اشی واست بار گذاشتم خوردنیییییییییی.
نمایشگاه صنایع غذایی توی دبی برگزار میشه ولی رییس چون میدونه من میترسم از پروازهای د اخ لی و پروازهای مستقیم هم تاریخش مناسب نبود بلیط واسه مشهد - دوحه و دوحه - دبی گرفت هم رفت و هم برگشت. کلا اقای رییس ( رییس جفتمونه) منو خیلی دوست داره و احترام میزاره و همه جا توی سفرها حواسش به همسری هست .
خلاصه که من الان تنهام و باید شبها برم خونه مامان اینها. اگه به خودم بود میموندم خونه و یک یدو شب بیشتر نمیرفتم اونجا ولی از ترس بابا باید برم . تازه دیشب اصرار دارن ساعت 2 من برم اونجا که قبول نکردم. از وقتی ازدواج کردم شبها اونجا خوابیدن و دوست ندارم. دوست دارم خونه خودم رو تخت مون باشم. کلا من ادم مستقلی ام. مامان و بابا هم اینو خوب میدونن. من واسه هیچ کاری وابستشون نبودم و تا جاییکه میتونستم گلیممو خودم از اب میکشیدم بیرون. یکی از گلایه های همسری هم از من همینه من زن وابسته ای نیستم . خیلی سعی میکنم که خودم مستقل عمل نکنم ولی این شخصیته منهو نمیتونم نفی اش کنم. خودم که فکر میکنم این خاصیت بچه ارشد بودن یه خونواده بزرگه( ما 6 تا خواهر برادریم ) .
الان خونه ام تا یه دستی به خونه بکشم و برم خونه مامان . از کارهای خونه واسه عید روز جمعه فقط ردیف بالای کمد دیواری تمیز شده و بقیش مونده. خریدها هم میمونه بعد برگشت همسر گرام و بررسی خریدهاش. البته امروز اگه بشه با مامان میرم پارچه میگیرم واسه کت و شلوار.
ا
ادامه مطلب ...سلام
چطورید ؟ دماغتون چاقه ؟ دماغ من که الان گرفته . این سومین سرما خوردگی امسال زمستونه. اخه من تابستونم حد اقل یه بار سرما میخورم. یعنی اگه یه ویروس از تو کوچه هم رد بشه من باید سرما بخورم چه برسه به اینکه خواهری و مامانم سرما خورده باشن. الان از دکتر میام چون هر چی خود درمانی کردم بدتر شدم. طفلی همسری چن روز در گیره منه. الانم ظرفا رو شست و رفت پیش بابا ش.
. من وقتی میدونم که پدر شوهرم (کلا خانواده همسری)دوست نداره بعضی قضایا رو جلوی من مطرح کنه با شوهرم نمیرم تا راحت بشه از اون طرف از شوهرم مطمئنم که چیزی رو از من پنهون نمیکنه و همیشه با من هماهنگه . ولی جاری جان همیشه با همسرشه و اجازه هیچ دیدار تنهایی رو نمیده . الانم توی کوچه پدر شوهر تو ماشینه و داخل هم نمیره تا سریع کار تموم بشه. این همه فاصله بین زوجها واسم خیلی جالبه.
هفته پیش خواهر کوچیکه رفت شهر دانشگاهش و داداشم هم رفت خدمت سربازی. الان خونه مامانم دوباره خلوت شده و مامان جانمان دائما تنها و بیکارن توی خونه. منم نرسیدم برم از تنهایی درش بیارم یا حداقل با اون حال مریضش یه کاری واسش بکنم.
ازمون تو شهری هم دوبار رد شدم.(هر کی بخنده سوسک شه الهی) سری اول اونقدر خودمو ریلکس کردم که انگار نه انگار ازمونه. ولی چون برف ویخ بود همه جا پارک دوبلم خراب شد . هفته دوم اما استرس داشتم که خدا میدونه و حتی خود افسره گفت کاش هفته پیش قبولت میکردم.
چون فعلا ماشین هم نداریم نمیتونم تمرین کنم ولی باید تا اخر سال تمومش کنم.
کلاسهای دانشگاه هم شروع شد و دو شنبه عصر و سه شنبه صبح کلاس دارم. خدا رو شکر درس راحتی برداشتم (واحد اختیاری بود). فقط بدیش اینه که حضور و غیابش نمره داره.
نکته : همسری برگشت . یعنی اینقدر حضور این خانم موثره.
لیست کارهای عید رو نوشتم . خونه تکونی و خرید و ... . مهمترینش دندونپزشکیه که رفتم و 4 تا ترمیمی و جرم گیری انجام شده و یه ترمیمی دیگه مونده.
باید فرشها رو بدم قالیشویی . ولی اینجایی که همه تعریفشو میکنن فقط صبح میان واسه بردن و منم خونه نیستم. نمیدونم چی کار کنم اخه 4 ساله خریدمشون و رنگشون هم روشنه مطمئنم اگه بشورمشون کلی خوشگل تر میشن.
همسری هم هفته بعد مسافره . نمایشگاه دوبی از طرف شرکت. منم میخواستم برم ولی فکر نمیکنم دبی ارزش برنامه ریزی و از دانشگاه زدن رو داشته باشه. انشالله واسه اردیبهشت تو فکر یه سفر هستیم.
باشگاه ورزشی هم فقط یه روز رفتم و بقیش بخاطر سرما خوردگی کنسله. از فردا دو باره میرم .قول میدم.
همونطور که خوندید همه کاری کردم جز مقاله خوندن واسه پروژه . یکی بیاد منو هل بده تا این سنگ بزرگ رو بردارم و خیالم راحت بشه .
دوستون دارم.
پی نوشت 1: من میز ناهار خوری دارم که توی اشپزخونه خیلی دست و پاگیر میشد و گذاشتمش گوشه حال با یک رومیزی سرمه دوزی شده. نمیدونم رو شو چی بچینم. میشه راهنماییم کنید که بین 1گرامافون قدیمی 2 چند تا قاب عکس انتیک 3 سماور های قلمکاری کدومش بهتره. این تنها خرید امسال من هستش واسه عید. البته فعلا.