از چی بنویسم ؟
هر روز این صفحه رو باز میکنم و نمینویسم از اونچه داره بهم میگذره.
از عید ، از تولد همسری ،روز زن و روز پدر ، تولد خودم که بلاگ اسکای دسترسی نداشت و پست مخصوصم رفت توی چرکنویسها.
مژگان جونم وبت چی شده؟
چه میکنید با ا ن ت خ ا ب ا ت؟
هنوز هم به کلیپ ها و اهنگهای 4 سال پیش حساسم. نمیشه ببینم و بشنوم و بغض حسرت خفه ام نکنه. حسرت روزهای خوب همدلی و همراهی. در قبال همراهی چه چیزی عایدمون شد. حق مردمی که همه جوره پای مم لکتشون هستند این نیست. گ ران ی ،بی کاری ، ت ورم ، ف یل ت ری نگ شدید خ ب ری و شرمندگی پدران در قبال فرزنداشون حق این مردم نیست.
بین این هشت نفر نیست کسی که راه برون رفت از این وضعیت رو بدونه. هر چند که این مردم قابل پیش بینی نیستند و مطمئن هستم عجیب ترین ان ت خ ابات ایران خواهد بود.
این روزها عجیب به مرگ فکر میکنم.
من فک نمیکنم هیچوقت بخوام رای بدم..
برزخ بدی هستم این روزها.
ممنونم کیانای عزیزم که خبر دادی بهم در مورد رمزم:)
امیدوارم زودتر پیغاممو ببینه پاکش کنه...
خواهش میکنم