برف زیادی اومده مشهد. امروز به بهانه سرد بودن هوا و نیومدن سرویس نرفتم شرکت.
اب چای ساز جوشه تا همسری بیاد و چایی دم بندازم که تا لباس عوض کنه و با کیکی که قولشو بهش دادم نوش جان کنه. این یه سال گذشته کمتر پیش اومده از این کارا واسش بکنم طفلی .
خواجه امیریاین رو میخونه. لینکش رو از وب یکی از بچه های یونی برداشتم. خیلی غمگینه اما قشنگه.
دلم واسه داداش وسطی خیلی تنگه. واسه خواهر وسطی هم که امروز رفت ساری و تا رسید عمر بابا نصف شد.
این مقاله هم که تموم نمیشه. شرط گذاشتم تا 6 تموم بشه .
برم تا 6 نشده.
دوستون دارم.
اگه خدا بخواد و شما ها هر روز دعا کنید پایان نامه من باید به سر انجام برسه. به همین دلیل سعی میکنم (دقت کنید سعی میکنم) کمی از این دنیای مجازی فاصله بگیرم.
به امید روزی که اینجا خبر از دفاع پروژه ارشد بدم.
دوستون دارم و خدا نگهدار.
سلام
یه ساعت وقت گذاشتم واسه عوض کردن قالب اینجا ولی دلم نیومد گنجشکک رو تو این سرما اواره کنم.
دلم گرفته. شاید خیلی شبیه این گنجشک باشم این روزها. تنها نیستم ولی خیلی خسته ام.
خسته ام از این همه سختی از این همه دوندگی که فایده نداره.
این روزها بیشتر فکرم رفتنه. تا حالا فکر میکردم بمونم تا شاید بتونم چیزی رو عوض کنم. اما این دو ماهه فهمیدم که نمیشه. نمیخوان که بشه.
دوستان کمک میخوام ازتون.
داداشی بنده با خونواده همسرش دارن میان اینجا. بنظر شما پاگشا توی خونه با دو تا سفره جدا مناسب این مراسم هست یا نه؟ اخه منم و 22 تا مهمون و یه خونه 75 متری.
دوستون دارم.
مدتهاست از خودم و روزانه هام اینجا ننوشتم.
این روزها میگذره. فقط میگذره بدون این که بتونم کار خاصی انجام بدم.
هنوز دفاع نکردم.حس بدی نسبت بهش دارم. شده یه بغض بزرگ .یه ابر همیشگی تو اسمون ذهنم.
دعا کنید واسم. بتونم تمومش کنم.
نامزدی داداشم هم بخوبی گذشت. امیدوارم خوشبخت باشی داداشی. عروسک بچگی هام داماد شد و من تمام شب با یه بغض شیرین همراهش بودم.
کلی حرف دارم واسه گفتن ولی تا این صفحه رو باز میکنم همش میپره.
دوستون دارم.