ماه نو

من و زندگی

ماه نو

من و زندگی

حرف

دلم میخواد حرف بزنم(بنویسم) فرقی نمیکنه.

دلم یه دوست میخواد که بی قضاوت بشینه و گوش کنه به پرچونگی هام. به اینکه دلم به اندازه عمر بشر گرفته و درد داره. به ترسهام گوش کنه و نخنده . دغدغه های منو از سر بیکاری ندونه . خیلی شبیه یادداشتهای 15 ساله ها شد . میدونم. ولی کاش میشد حرف بزنم.


صفحه سفید

خیلی چیزها میخوام بنویسم ولی با یک ctr +a و بعد delete این صفحه دوباره سفید میشه.

ببخشید که نگرانتون کردم. 

دوست تون دارم.

PLS GOD


این روزها بدجوری در گیرم.

احتیاج شدیدبه دعا ها تون دارم.

ببخشید که خبری از ایمیل و کامنت نیست. ذهنم مشوش تر از اینه که فکر کنم و بنویسیم. 

هورمونهای لعنتی هم امروز چشمامو بارونی کرده.

وقتی این طوری مشغولم خیلی حرف میزنم. حرفهایی که اغلب ربطی به شنونده اش نداره. خدا کنه کار اشتباهی نکنم.

لعنت به زندگی و در گیریهاش.

خدایا خودت در باز رو نشونم بده. مثل همون رویای دو شب قبل.

وطنم



برخیز سرزمینم

کمر شکسته! 

عصای تو می شوم

برخیز...